اینجا تجهیزات پزشکی رایگان اجاره داده میشود!/ این مغازه خانه امید بیماران است
صادق مهری کاسب زنجانی است که در روزگار سخت اقتصادی و گرانیها تلاش میکند با عرضه تجهیزات پزشکی به بیماران یاریگر آنها باشد و مغازه کوچکش امید بسیاری از بیماران نیازمند و سرطانی است.
حوالی عصر است و کمی از داغی هوای ظهر تابستان کم شده است، به دنبال یک سوژه که در فضا مجازی پیدا کردهام از خانه خارج میشوم، آدرس سر راست است و فرصت چندان زیادی تا زمان قرارمان ندارم اما نگران ترافیک مرکز شهر نیستم، شهر هنوز شلوغ نشده از یک سو هنوز برای تب و تاب بازار وقت مانده و از سوی دیگر کرونا برخیها را خانهنشین و شهر را خلوت کرده است.
مغازه را پیدا میکنم، مغازهای در دل شهر در محور دلجویی و شبیه همه مغازههای شهر است و هیچ تفاوتی با آنها ندارد اما میدانم داستان این مغازه و صاحبش کمی با بقیه فرق میکند، داستان این مغازه از اطلاعیه پشت ویترین آن آغاز میشود «کپسول اکسیژن برای بیماران کرونایی به صورت رایگان اجاره داده میشود» و نشان میدهد در روزگاری که برخی کرونا را وسیله تجارت خود کردهاند، صاحب این مغازه مشق مهربانی میکند.
به مغازه که میرسم آقای مهری، هنوز حضور ندارد، چند دقیقهای منتظر میمانم که میرسد، برخلاف تصوراتم جوان امروز است و همه تصوراتم از مصاحبه با یک کاسب کهنسال با تجربه را بهم میزند، روی میز کارش حسابی شلوغ است و تند تند حرف میزند، با یک بفرمایید مرا به سمت خود فرا میخواند، خود را که معرفی میکنم سلام گرمی میدهد و همصحبتی ما آغاز میشود برای شروع مصاحبه از او میخواهم خود را معرفی کند و هدفش از این کار را بگوید.
صادق مهری هستم چند سالی است که در کسوت فروش تجهیزات پزشکی فعالیت دارم و سعی کردهام در این سالها یاریگر مردم باشم.
مهری: از زمان شیوع ویروس کرونا و درگیر شدن از مردم با آن تلاش کردم با تهیه و عرضه تجهیزات و مایحتاج بیماران نقشی در سلامت جامعه خود حتی به میزان ناچیز داشته باشم.
س: شما برای رفع نیاز مردم چه تجهیزاتی را عرضه میکنید؟
کاسب زنجانی: بیماری کرونا بیشتر ریه بیمار را درگیر میکند برای همین انجام تنفس را برای بیمار با مشکل مواجه میکند برای همین تجهیزات مورد نیاز بیماران کرونایی داشتن دستگاه اکسیژن است که آن را تهیه کرده و به صورت رایگان و یا ارزان در اختیار افراد قرار میدهیم.
س: اگر کسی بخواهد این تجهیزات را تهیه کند چقدر برای او آب میخورد؟
کاسب زنجانی: اگر خانواده بیمار بخواهد دستگاه اکسیژن تهیه و در اختیار داشته باشد باید مبلغی معادل حداقل 2 تا 2.5 میلیون در ماه پرداخت کند که بسیاری از خانوادهها از پرداخت آن عاجز هستند.
س: مشتریان چه میزان از این مبلغ را پرداخت میکنند؟
مهری: هر کس به اندازه وسعش، از مشتری میخواهم به میزان توان خود هزینه دستگاه را پرداخت کند و اگر نداشت هم پرداخت نمیکند، هیچ رقمی را به آنها اعلام نمیکنم، در بیماران سرطانی به دلیل هزینههای گران در بسیاری از موارد خانوادهها دیگر توانی برای پرداخت هزینه درمان ندارند و نیازمند تجهیزات هستند که تهیه آن از توان آنها خارج است.
فارس: مگر در این مغازه سایر تجهیزات هم رایگان اجاره داده میشود؟
کاسب زنجانی: سعی میکنیم مشتری دست خالی از اینجا خارج نشود و در حد توان کمکش میکنیم حتی گاهی تجهیزات لازم را نداشته باشم از همکاران میخواهم با بیمار همکاری کنند و یا آن تجهیزات را از آنها خریداری میکنم و در اختیار بیمار قرار میدهم.
س: با این شرایط دخل و خرج مغازه با هم میخواند؟
مهری: شکر خدا بد نیست، در کارم برکت هست و از آنچه خدا به من بخشیده هزینه میکنم، اما در یکی دو سال اخیر افزایش قیمت تجهیزات پزشکی کمی آزاردهنده شده و انگار نظارتی بر روی آن وجود ندارد برای همین به فکر راهاندازی یک واحد تولیدی در زنجان برای تهیه بخشی از تجیهزات پزشکی افتادم که سنگاندازی بی شمار شرکت شهرکهای صنعتی و دانشگاه علوم پزشکی حسابی مرا از این کار منصرف کرد.
س: به عنوان سوال آخر از راهی که در پیش گرفتهاید چه احساسی دارید؟
کاسب زنجانی: خدا را شاکر هستم که توانستهام به اندازه وسع خودم به آدمهایی که به کمک نیاز دارند کمک کنم و از آلام آنها اندکی کم کنم و این کار را ادامه خواهم داد.
در طول مصاحبه و گفتوگوی دو نفره ما مشتریهای زیادی میآمدند و میرفتند آقای مهری با مهربانی تمام جواب آنها را میدهد و باز میگردد، میگوید «خیلیها به من میگویند مغازهات بیشتر شبیه مجلس عزا است تا مغازه» این را میگوید و میخندند، لبخند چهره خستهاش را کمی شادابتر میکند.
دفترچهای دارد که رو به روی من باز میکند اطلاعات کسانی است که تجهیزات پزشکی گرفتهاند، میگوید برخی از این افراد دستگاهها را پس نیاوردهاند، میپرسم چرا با آنها تماس نمیگیرید میگوید«اشکالی ندارد شاید هنوز لازمش داشته باشند اگر تماس بگیرم شاید خجالت بکشند» جوابش مرا به فکر وا میدارد، میپرسم با این کارها کار و کاسبی سایر همکارانت کساد نمیشود لبخندی میزند و با سر تکان دادن جواب سوالم را میگیرم.
خداحافظی میکنم و او را در دنیای کوچکش با مرثیههای بیپایان بیماران پر درد تنها میگذارم، مرد خوش صحبتی بود برای همین ساعت از دستم در رفته و هوا رو به تاریکی است، شهر حالا حسابی جان گرفته و ترافیک و بوق و دود بر آن چیره شده است و من همچنان در فکر اینکه در روزگار دو دو تا چهار تا و حساب و کتاب و ماشین حساب و چرتکه هنوز هستند انسانهایی که با خدا معامله میکنند و دنیا هنوز زیباییهای خود را دارد...
منبع فارس